دکتر سالمون کیست؟
رسم زنجیر چیست؟
رسم زنجیر در کدام کشور است؟
نویسنده کتاب رسم زنجیر کیست؟
موضوع کتاب رسم زنجیر چیست؟ روستای مارشک کجاست؟
رسم زنجیر رمان بلندی است ، که بخشی از تاریخ خراسان را روایت میکند. رسم زنجیر رسمی قدیمی است در کشور افغانستان که هنوز هم به ندرت در برخی والسوالی های (شهرها) این کشور رواج دارد.
طبق این رسم اگر پسر جوانی خواهان یا خواستگار دختری باشد به پشت بام یا پشت خانه پدر دختر می رود و با اسلحه چند شلیک هوایی می کند و فریاد می زند که «این دختر از آن من شد». با انجام این کار که به رسم زنجیر معروف است آن دختر تا زمان خواستگاری پسر که ممکن است مدت ها بعد باشد در خانه پدرش زنجیر می شود و حق ازدواج با کسی را ندارد. سایر جوان ها نیز با اطلاع از اجرا و انجام این رسم به جهت احترام به آن جوان و طایفه اش به خواستگاری دختر نمی روند. البته این رسم قدیمی گاهی از قالب خود به عنوان یک رسم و آیین سنتی خارج و به نحوی ظالمانه به ابزاری وحشتناک جهت انتقام گیری و خالی کردن حب و بقض های افراد تبدیل می شود. افراد بعد از اجرای رسم زنجیر سالها به خواستگاری دختر نمی آیند در واقع اصلا از همان ابتدا نیز قصد خواستگاری و ازدواج نداشته اند بلکه با قصد آسیب رساندن به پدر یا خانواده یا طایفه دختر مبادرت به انجام رسم زنجیر می کنند. بعد از انجام رسم زنجیر دیگر هیچ کس جرأت خواستگاری رفتن دختر را ندارد چرا که در این صورت باید پی دعوا و درگیری با ایل و طایفه پسری که نامش را روی دختر گذاشته است به تن خود بمالد. افراد از ترس درگیری که اتفاقاً به شدیدترین وجه یعنی درگیری مسلحانه صورت می گیرد هیچگاه برای خواستگاری قدم پیش نمی گذارند و به این شکل آن دختر تا آخر عمر در خانه پدرش می ماند و اصطلاحاً به زنجیر کشیده می شود. کتاب رسم زنجیر در مورد این رسم و آیین کشور افغانستان نیست بلکه از زبان یکی از شخصیت های اصلی کتاب که تبعه افغانی است و به صورت محدود این رسم روایت می شود. این کتاب روایتگر حادثه ای واقعی و تلخ از زبان نویسنده است که شخصاً تجربه شده است. حادثه ای که در سال ۱۳۷۸ منطقه ای وسیع از خراسان بزرگ را درگیر خود کرده و امنیتش را زیر سؤال برده بود.
بریده کوتاهی از رسم زنجیر:
به مانند پرومتئوس خدای یونان باستان در کوه قاف به زنجیر کشیده شده بودیم. روزها عقابی می آمد جگرمان را می خورد و دوباره شب هنگام جگری تازه در کالبدمان می رویید. کوه هم که خود را به گناه همکاری با آنها آلوده بود انگار از میزبانی آن ضیافت طولانی به ستوه آمده و هر روز دیوارهای تالارش را فشرده تر می ساخت تا عرصه بر ما تنگ آمده رهایش سازیم.
نویسنده کتاب رسم زنجیر کیست؟
رسم زنجیر به قلم ارسلان حقیقی مارشک نوشته شده است. پدر و مادر ارسلان حقیقی مارشک اصالتاً اهل روستای مارشک از توابع شهر مشهد هستند اما خودش متولد شهر مشهد است. حادثه روایت شده در رسم زنجیر زمانی که نویسنده در رشته حقوق دانشگاه شاهد تهران در حال تحصیل بود رخ داده است. شغل اصلی ارسلان حقیقی مارشک تا سال 1397 و مقارن با تحریر رسم زنجیر وکالت دادگستری بود.
آیا اتفاقات کتاب رسم زنجیر واقعی است یا زاییده ذهن و تخیل نویسنده است؟
رسم زنجیر بر مبنای واقعیت و حقیقت نوشته شده است. قابل انکار نیست که ذوق و قریحه نویسنده در به تصویر کشیدن جذاب اتفاقات کتاب بی تأثیر نبوده است اما کلیه وقایع کتاب رسم زنجیر بی کم و کاست و بدون ذره ای دست کاری و کاملاً مبتنی بر واقعیت و تجربه شخصی روایت شده است.
نوشتن رسم زنجیر چند سال به طول انجامید؟
با توجه به اینکه از زمان وقوع حوادث رسم زنجیر نزدیک بیست سال می گذشته و نویسنده خیلی از اسامی مکان هایی که در آنجا حضور داشته و همچنین دسترسی به شخصیت های ایرانی قصه سخت بوده است نوشتن کتاب رسم زنجیر بیش از دو سال مداوم به طول انجامیده است. نویسنده برای کسب اطلاعات لازم در مورد مکان های عبوری مجبور به حضور مجدد در محل بوده است. ارسلان حقیقی مارشک در طول یک سال بارها به منطقه مراجعه و با روستاییان ساکن منطقه صحبت و تحقیق کرده است. با توجه به اینکه نویسنده در زمان وقوع حادثه دانشجو بوده است و بلافاصله پس از آزادی باید سر کلاس حاضر می شده در نتیجه اطلاعات زیادی در مورد حوادث پس از آزادی خود نداشته است. از طرفی یادآوری آن موضوع و حوادث ناگوار واقع شده تأثیرات مخرب زیادی بر روح و جسم نویسنده داشته است که تا مدت ها حتی از فکر کردن به آن فرار می کرده است. کتاب رسم زنجیر روایتگر شقاوت ها و بی رحمی های انسانی است. بیانگر عقب ماندگی و جهالت جماعتی طماع و خونخوار است که برای رسیدن به خواسته های نفسانی خویش از هیچ جنایتی فروگذار نیستند.
رسم زنجیر توسط چه انتشاراتی و در چه سالی چاپ شده است؟
رسم زنجیر توسط انتشارات اصیل در سال 1400 به تعداد معدود چاپ شده است.

اتفاقات کتاب رسم زنجیر در کجا افتاده است؟
اتفاقات کتاب رسم زنجیر در رشته کوه ها و ارتفاعات شهرستان مشهد و کلات رخ میدهد. حادثه از روستای مارشک که روستای اجدادی نویسنده است آغاز و از طریق مسیرهای کوهستانی تا ارتفاعات شهر کلات و روستای آبگرم ادامه می یابد.
علت نامگذاری کتاب رسم زنجیر چیست؟
نویسنده حساسیت ویژه ای برای نام گذاری کتاب رسم زنجیر داشته است. در طول بیش از دو سال که نوشتن کتاب به طول انجامید هنوز نام رسم زنجیر انتخاب نشده بود. خود نویسنده می گوید تا زمان اتمام تایپ کتاب نیز هیچگاه به اسم رسم زنجیر فکر نکرده بود. چند اسم برای آن مد نظر بوده که “خودکشی نهنگ ها” بیش از همه ذهن وی را مشغول داشته است. حتی تا قبل از تایپ و آماده شدن کتاب برای ارسال به انتشارات همین اسم نهایی بوده است اما به ناگهان پس از تایپ کتاب که توسط خود نویسنده انجام شده است کتاب رسم زنجیر هویت واقعی خودش را پیدا می کند. همانطور که عنوان شد رسم زنجیر یکی از آداب و سنتهای قدیمی کشور افغانستان است و چون حادثه توسط متجاوزین غیر قانونی افغانی شکل می گیرد و در بین قصه رسم زنجیر به عنوان یک رسم آیینی از زبان یکی از اشرار افغانی روایت می شود و در طول مدت اسارت دست ها و پاهای نویسنده در غل و زنجیر بوده است از رسم زنجیر به عنوان نام کتاب استفاده شده است. کتاب رسم زنجیر اشاره ای کوتاه به این رسم عجیب در کشور افغانستان دارد.
چگونه می توان کتاب رسم زنجیر را تهیه کرد؟
پی دی اف کتاب رسم زنجیر داخل سایت بارگزاری شده است که علاقمندان به کتاب و کتابخوانی می توانند به صورت رایگان آن را تهیه و از مطالعه آن لذت ببرند. همچنین در صورت نیاز به نسخه چاپی رسم زنجیر نیز شماره تلفن های دسترسی داخل سایت قرار داده شده است که می توان از طریق ارسال پیامک یا تماس تلفنی نسبت به سفارش آن اقدام نمود. در صورت ثبت سفارش کتاب رسم زنجیر در اسرع وقت به نشانی شما پست خواهد شد.
آیا قبل از نوشتن رسم زنجیر آقای ارسلان حقیقی فعالیت نویسندگی نیز داشته اند؟ به عبارتی آیا قبل از رسم زنجیر کتاب دیگری چاپ کرده اند؟
خیر. رسم زنجیر اولین تجربه نویسندگی آقای ارسلان حقیقی مارشک است و قبل از آن به هیچ وجه فعالیت تخصصی در این زمینه نداشته اند. نویسنده کتاب رسم زنجیر علاقه شدیدی به کتاب و کتابخوانی دارند و در این کتاب نیز تمام سعی خود را جهت ارائه قصه ای جذاب و خواندنی به کار برده اند.
آیا کتاب دیگری نیز از نویسنده رسم زنجیر منتشر شده است؟
رهایی: آقای ارسلان حقیقی مارشک کتابی دیگر به نام “رهایی” نیز نوشته اند که پس از کش و قوس های طولانی جهت اخذ مجوز در نهایت در سال ۱۴۰۲ توسط نشر آرسس چاپ و به بازار عرضه شد. موضوع کتاب نیز سرگذشت جوان معتادی است که با راهنمایی یکی از دوستان وکیلش موفق می شود هم مسیر درمان اعتیادش را پیدا کرده و سلامتی خود را باز یابد هم مشکلات خانوادگی اش را که در آستانه فروپاشی قرار داشته حل و فصل نماید.
کتاب رهایی برای افرادی که در دام اعتیاد افتاده اند و به دنبال مسیری قطعی و بدون درد و بازگشت هستند بسیار توصیه می شود.
پدر مشاور پدر مجاور: کتاب سوم آقای ارسلان حقیقی مارشک ” پدر مشاور پدر مجاور” نام دارد که توسط نشر آرسس در سال ۱۴۰۳ چاپ و به بازار عرضه شد. موضوع کتاب پدر مشاور پدر مجاور سرگذشت دختری است که دو پدر دارد که هر دو شغل مشاور املاک دارند و دختر نیز علاقمند است تا یک مشاور املاک موفق شود. در کتاب پدر مشاور پدر مجاور دو مشاور املاک سنتی و مشاور املاک مدرن مورد مقایسه قرار گرفته و دلایل این اختلاف سطح در قالب قصه ای آموزشی و جذاب به خواننده ارائه می گردد. کتاب پدر مشاور پدر مجاور سرشار از ایده هایی ناب و مبتکرانه است که می تواند برای خواننده بسیار الهامبخش باشد.
آیا آقای ارسلان حقیقی در حال حاضر نویسندگی نیز می کنند؟ به چه شغلی مشغول اند؟
آقای ارسلان حقیقی مارشک خود در مقدمه کتاب رسم زنجیر صراحتاً اقرار دارند که خود را یک نویسنده نمی دانند اما خیلی علاقه به نوشتن کتاب در زمینه هایی که شخصاً تجربه کرده اند دارند و امیدوارند که تجربیات ایشان بتواند مورد استفاده خوانندگان قرار گیرد. در حال حاضر نیز کتابی در دست نوشتن دارند. ایشان مدیر سامانه حقوقی عدلاک هستند که در شهر مشهد واقع است.
صفحه ای از کتاب رسم زنجیر:
جا خوردم. خودم را جمع و جور کردم و پشتم را به دیوار غار چسباندم. می خواستم از نوک تفنگ دور شوم اما پشتم بن بست بود. پس سرم را به دیوار غار فشردم طوری که صورتم بالا آمد. نوک اسلحه به آرامی نزدیک می شد و علیرغم اینکه بعید به نظر می رسید اما احساس می کردم فاصله چندانی با مرگ ندارم. دل و روده ام داشت از حلقم بیرون می زد که ماما نوک اسلحه را زیر پتو برد و با لوله اش پتو را کنار زد.
به سیاق گذشته زنجیر را تکان داد تا از چفت و بستش اطمینان حاصل کند. از ارتعاش صدای زنجیر خیالم راحت شد آب دهانم را قورت دادم و به حالت عادی برگشتم. این اولین بار بود که صدای زنجیر خوشایندم افتاد. هنوز تحت تأثیر بودم که ماما طوری که انگار چیزی یادش افتاده باشد بدون گفتن کلامی یکهو از جایش بلند شد. ماما به مثابه عنکبوتی که از محکم بودن تارهای تنیده به دور طعمه هایش که هنوز زمان بلعیده شدنشان فرا نرسیده مطمئن شود نیم خیز نگاهی به همه انداخت؛ سپس بی خیال مگسی که در اثر سهل انگاری از دامش پریده بود از غار خارج شد. جلوی در غار پشت به ما ایستاد مکثی کرد و شاخ کوه مقابل و ته دره را تا جایی که در دید بود رصد کرد. از داخل غار فقط پایین تنه اش قابل رؤیت بود سپس رفت و من نفس راحتی کشیدم.
تکان دادن زنجیر عادت همیشگی اشان شده بود. انگار با تکان دادن زنجیر موجودی حساب بانکی اشان را چک می کردند. نوای زنجیر برای آنها حکم جرینگ جرینگ سکه های زر انباشته در میان همیانی را داشت که با خود موسیقی زندگی در پرتو آسایش و رفاه را می نواخت. طی آن چند روز هنوز به این رفتار عادت نکرده بودم. تک تک یا با هم می آمدند و طوری به ما زل می زدند که انگار وارد بانک شده اند. احساس می کردم ما را بسته های اسکناس های درشت روی پیشخوان می پندارند. گاهی با حرص و ولع خاصی به موجودی حساب پس اندازشان نگاه می کردند و غرق لذت و خیالات غار را ترک می کردند. از نگاهشان می شد محاسبات داخل ذهنشان را که در حال جمع زدن بسته های اسکناس بود به وضوح خواند.
اتفاقی که برای رضا افتاده بود صرفنظر از فرار یا کشته شدنش هر چند ضرری قابل جبران بود اما از موجودی حسابشان کاسته بود. رضا در اثر یک سهل انگاری کوچک از لیست دارایی شان خط خورده بود. با خود اندیشیدم:
«عجب اتفاقی! بخشی از سرمایه اشان مثل ماهی از دستشان لیز خورد و به دریا بازگشت». سپس فکرم را اصلاح کردم. ما سرمایه نیستیم بلکه خودِ درآمدیم. درآمد خالص! سرمایه خودشان هستند توانایی هایشان، جرأتشان، جسارتشان و از همه مهمتر آن خوی وحشیگری و حیوانی بی رحمشان است که تا زنده اند از دستشان نمی لغزد. فرومایگان پستی که برای رسیدن به مقاصد مالی از گرفتن جان انسان ها هم پروایی ندارند. بعد به خودم فکر کردم به باقی اسرای زنجیر شده! هیچکدام شباهتی به سکه یا اسکناس نداشتیم. بیشتر شبیه بادکنک های آویزان جشن تولدی پایان یافته بودیم تا اینکه بخواهیم عنوان ثروت و دارایی را یدک بکشیم. تصاویری کریه و زشت، آویخته به دیوار دخمه ای تاریک و سیاه! نت هایی از یک موسیقی ساخته نشده یا بازتابی از پاره های آوازی گوشخراش و رها شده بین کوهستان. قسمتی غیر قابل پخش از یک فیلم که سانسور شده باشد. خسته و درمانده در انتظار کورسوی امیدی که هر روز به عبث بودن آن بیشتر پی می بردیم. امید را با ثانیه های زمان در آسیاب های بادی ذهنمان آرد می کردیم و حاصلش جز خمیر ترشی غیر قابل خوردن نبود.
صفحه ای دیگر از کتاب رسم زنجیر:
وقتی شب فرا رسید حس کردم بی قرارم. خودم را میان جمع اسرا تنها احساس می کردم. نمی دانستم ولی انگار دلم برای رضا تنگ شده بود. جای پای رضا هنوز میان زنجیر خالی بود. سهم حلقه های زنجیر رضا هنوز به پایم متصل بود و قفل طلایی اش حالا آویزان و بی مصرف روی پتو رها شده بود. رضا بعد هجده روز اتصال آهنین یکهو رفت و دیگر نیامد. او جز آن حلقه های زنجیر یادگاری دیگری از خود به جا نگذاشته بود. این هم از اعجازهای زنجیر بود که حس دلتنگی را در حلقه و قفل ایجاد می کرد.
صفحه 494 از کتاب رسم زنجیر:
هوا کاملاً مهتابی بود. همه جا سکوتی هولناک حکمفرما بود. جز پژواک نوای زنجیر که به طور مداوم از میان فاصله دستها سرریز می کرد و در شیب کوه جاری می شد هیچ صدایی شنیده نمی شد. حلقه های زنجیر مثل سنجهای کوچک دور دایره زنگی با هر لرزش دست به ملودی صامت اسارت ما ریتمی حزن آلود می بخشید و چون بانگ جرس اشتران باعث می شد تا در هوس بوی کنگر وحشی یا به بهانه ناخونک به بوته خاری تازه از غافله جا نمانیم. این رسمش بود؛ رسم زنجیر! ساخته شده برای محافظت و ابزاری برای کنترل!
روستای مارشک کجاست؟
مارشک (Mareshk) روستایی ییلاقی است که در ارتفاعات رشته کوه هزار مسجد واقع است. روستای مارشک 65 کیلومتر با شهر مشهد فاصله دارد. جاده روستای مارشک بعد از ده کیلومتر از جاده کلات به سمت چپ انشعاب یافته و پس از عبور از روستاهای کارده، بهره، گوشک آباد و گوش به مارشک می رسد. مارشک در دل کوهستان و ارتفاعات رشته کوههای هزار مسجد قرار دارد. وجود چشمه های نسبتاً پر آب باعث شده تا مارشک از باغ ها و دشتی سر سبز برخوردار باشد. عمده محصول باغی روستای مارشک انواع سیب زرد و قرمز می باشد همچنین میوه های درختی دیگری همچون گیلاس، آلبالو، زردآلو و گردو از دیگر محصولات روستای مارشک است. اهالی روستا علاوه بر باغداری به کشت و زرع و دامداری نیز مشغول می باشند. دامداران مارشک هر سال با فرا رسیدن فصل گرما گله های خود را به ارتفاعات و مراتع هزار مسجد برده و مدت دو ماه را در اطراف چشمه ها چادر می زنند. خانه های مارشک از گل و خشت، چوب و سنگ ساخته شده است. خانه ها از پایین دره به سمت بالای تپه های اطراف گسترش یافته و سبکی زیبا و پله ای دارد. دیدن منظره روستا و امتداد خانه ها به سمت بالا تصویر ماسوله را در ذهن تداعی می سازد. مارشک از یک سمت به دشت های سر سبز و باغات و از سمت دیگر به کوهستان متصل است و همین امر جلوه ای زیبا و منحصر به فرد به آن داده است. هر ساله جمع کثیری از مردم شهر مشهد برای گذراندن ساعاتی را در دل طبیعت به روستای مارشک می آیند و در کنار رودخانه چادر زده و از سایه درختان حاشیه اش لذت می برند تا بتوانند خستگی یک هفته کار مداوم را از تن بیرون کرده و دمی به دور از دغدغه و هیاهوی زندگی شهری بیاسایند. تعدادی از اهالی خوش ذوق روستای مارشک اخیراً با ساخت خانه ها و سوئیت های گردشگری زمینه اتراق بوم گردان و دوستداران طبیعت را نیز فراهم نموده اند.
صفحه ای دیگر از کتاب رسم زنجیر در مورد روستای مارشک:
عصر روز حنابندان با یک دستگاه خودروی شخصی پیکان به سمت مارشک به راه افتادم. مارشک روستای آبا و اجدادی من بود. پدر و مادرم قبل از ازدواج مارشک زندگی کرده بودند. پدربزرگ و مادربزرگم هنوز در قید حیات بودند و مارشک زندگی می کردند.
راننده را نمی شناختم. هوا ابری و کمی سرد بود. از شهر خارج شده وارد جاده شدیم. از سد و روستای کارده که عبور کردیم جاده خاکی شد و کم کم رگه هایی از مه غلیظ و سفید به چشم می خورد که نوک قله های مرتفع را پوشانده بود. مه ظاهراً آرام و ساکن به نظر می رسید اما در واقع خیلی نرم و آهسته به سمت پایین مایل بود و ارتفاع کم می کرد.
اکثر قسمت های جاده خشک بود فقط در برخی نقاط گودی هایی داشت که در آن گل و لای انبوه موج می زد و حرکت را کند می کرد. از بین زمین های دیمه زار که در آن فصل سال فاقد کشت بود گذشتیم و به ده نزدیک شدیم. خودرو پس از عبور از کنار قبرستان پیچ را رد کرد و به دشت سرازیر شد.
روستای مارشک روی تپه های دامنه کوه و درست محل تلاقی دو دره بزرگ قرار دارد. بین هر کدام از این دره ها سابقاً رودخانه جاری بود که یکی از آنها به نام «دشت بالا» به مرور زمان خشک شده و به نهری باریک تبدیل شده است اما دیگری به نام «دشت زو» علی رغم کاهش قابل توجهی که داشته هنوز جاری است.
مارشک از یک طرف به تپه و دامنه های کوه و از طرف دیگر به وسیله همان دو دشت یک دست سبز با بوستان های مختلف که ابتدای ده به هم می پیوندند احاطه شده است. دشت زو طویل تر است و کوههای مرتفع تری نسبت به دشت بالا در دو سمت آن سر بر افراشته است. انتهای دشت زو به روستای «خَرکَت» منتهی می شود. خرکت با فاصله ای دورتر از مارشک تقریباً در نقطه ابتدایی دره قرار دارد.
رودخانه ای با آب زلال با شیبی ملایم از خط القعر دره و میان باغهای دشت زو چون ماری آرام می خرامد پیچ و تاب می خورد و توی مسیر خود اراضی پایین دست را سیراب می کند. ماری خوش خط و خال که اژدهایی خفته در درون دارد و گاهی در فصل های بارش از صدای غرش رعد آسای ابرهای سیاه بیدار می شود. اژدهایی خشمگین و گرسنه که هر چه در مسیرش باشد اعم از بندها و بافته ها را به همراه بخشی از زمین های اطراف می بلعد و مسیر عبورش را عریض تر می کند. باغهایی را که در سالهای کم بارش جسارت یافته و پیش روی کرده اند در هم می پیچد و چون سوپی داغ حریصانه سر می کشد. طوری که گویی تعمداً می خواهد این زنجیر سبز مصنوعی ساخته شده به دست بشر را از پای کوه های سر به فلک کشیده دو طرف دره بگسلد و رهایشان سازد.
خود آبادی چون گیاهی خزنده به سمت بالای تپه ها رشد کرده و سپس به اطراف گسترش یافته است. خانه های خشتی و ساخته شده از سنگ و گل و چوب با ایوان های کوچک، پشت به پشت تنگ هم خزیده و به صورت پلکانی از پایین تپه ها تا رأس آن امتداد یافته است.
خانه های پلکانی که در عین بی نظمی ظاهری اش از نظمی خاص تبعیت می کند. دورنمای کلی خانه های کاه گلی ده از ارتباطی عمیق بین کوههای خشن دو سمت دره ها و دشت سخاوتمند جاری بین آن دو حکایت دارد. ارتباط و هماهنگی که فقط دیدگان اهل ذوق قادر به مشاهده و کشفش از آن چشم انداز محسور کننده هستند. هر چند به دلیل فرسودگی زیاد خانه های قدیمی و جایگزینی بناهای جدید، ظاهر روستا به آرامی در حال پوست اندازی است اما این پوست ترکاندن به منزله تغییر ماهیت آن نیست و علی رغم تغییرات اندک ایجاد شده روستا بافت سنتی خود را همچنان حفظ کرده است. (ص 171-کتاب رسم زنجیر. نویسنده ارسلان حقیقی مارشک)
پی دی اف کتاب رسم زنجیر را میتوانید از اینجا دانلود کرده و از مطالعه آن لذت ببرید. در صورت تمایل به تهیه نسخه اصلی و چاپی کتاب رسم زنجیر نیز میتوانید با شماره تلفن های سامانه حقوقی عدلاک تماس بگیرید. سفارش شما ثبت و کتاب در اسرع وقت به آدرس شما ارسال میگردد.
رسم زنجیر – نویسنده ارسلان حقیقی مارشک (دکتر سالمون).
متاسفانه هنوز فرصت نکردم کامل بخونمش اما بخشهایی که خوندم رو واقعا دوست داشتم. ممنون که کارتون رو به اشتراک گذاشتید.
ممنون از شما